تربیت اخلاقی

تربیت اخلاقی

تربیت اخلاقی

تربیت اخلاقی

تربیت اخلاقی چیستی وچرایی وچگونگی

  • ۰
  • ۰

اخلاق یعنی به منصه رسیدن فضایل اخلاقی

اخلاق روی کاغذ به اندازه کاغذ ارزش دارد و نه بیشتر


  • مهدی مهدی
  • ۰
  • ۰

دین ناقص

همانطور که دین می تواندانسان را نجات دهد همینطور می تواندانسان را به نابودی بکشاندوامروزه ما شاهد این هستیم که دین جهان را به آتش کشانده است اما دینی که دست مایه بشری است واین همان عقلی است که دنیای مدرن ادعا می کرد بدون وحی می تواند منجی جهان باشدیعنی دین بشری نه دین الهی.

سوال از خوانندگان این است که دقایقی به این فکر کنیم که چرا به این وضع مبتلا شده ایم چرابرای رسیدن به اهداف خودمان دست به هرکاری وهرحیله وهرمکری می زنیم چرا دنیا را به آشوب کشانده ایم چرا؟دردنیا هزاران کودک را می کشند هزاران نفر را آوراره می کنند اما صدای کسی در نمی آید وکسانی که مدافع این افرادهستندگناهکار بحساب می آیندوباید حذف شوند ویا اینکه انگونه فکر کنند که سلطه گران فکر می کنند آیا این عدالت در آزاد اندیشی ومساوات در تفکر است یعنی معیار حق، به جای اینکه حق، باشد می بایست افرادی باشند که خود را می بینندوبه خود می اندیشند..

آیا فرقی بین اینگونه انسانها وانسانهای دیگرو بین اینگونه انسانها وحیوانات ونیز جمادات ونباتات هست؟

آیاراه نجاتی هست؟

سوال دیگر ویاتاسفی دیگر این است که انسانها با یک گوش می شنوندوبایک گوش، گوش میدهند واز یک سمت ذهن خود فکر می کنند درحالی که خداوند این اعضا را جفت آفریده است تا حداقل اگربا یک گوش حرف ناحق را شنیدیم با گوش دیگر حرف حق را هم بشنوییم امادنیاطلبان یا سلطه رسانه ای این را از انسانها گرفته اند.و اجازه نمی دهدتا صدای اخلاق به گوش برسد نمونه ومصداق بارز اینست چرا وقتی در فرانسه چنداتفاق کوچک رخ می دهدهمه می شنوند اما در فلسطین درلبنان در عراق در افغانستان هیچ صدایی شنیده نمی شنویم چرا؟ چون اخلاق مرده است وبه گندکشیده شده است وعلت آن این است که ما انسانها یکجانبه می اندیشیم یکجانبه می شنویم ویکجانبه قضاوت می کنیم ویکجانبه عمل می کنیم چرا اهالی دنیا از قرآن وعلی واهلبیت عصمت وطهارت سوالی نمی کنند چرا حداقل برای اینکه اززندگی با آرامشی داشته باشند از قرآن واهلبیت نمی پرسند چرا همه مهر سکوت به دهن زده اندچرا تاریخ مسلمانان وشیعیان اهل بیت را با دو گوش ودوچشم نمی خوانند تا عدالت را ببینند وحس کنند که آزادی وحریت یعنی چه ؟ امنیت وآرامش یعنی چه؟ چرا زندگی پیامبر را از منابع بدون تحریف مطالعه نمی کنند چرا اخلاق پیامبر واهلیبت و قران را حتی برای یکباتر هم شده مطالعه نمی کنند تا فرق زندگی خوب وبد را بفهمند

درهرحال دین ناقص،تفکرناقص ونگاه ناقص کارانسان ها را به منجلاب کشانده است

  • مهدی مهدی
  • ۰
  • ۰

اخلاق وسیله

اخلاق وسیله اخلاقی است که انسان های به ظاهرمتمدن برای رسیدن به اهداف دنیایی خود استفاده می کنندبه فرمایش امیرالمومنین عیله السلام معروف را آنچه که خود می پسندندمعروف می دانندومنکر را آنچه که خود نمی پسندندمنکر می دانند پس معیارحق نمی تواندذهنیات ما باشد

اخلاق وسیله در واقع اخلاق نیست بلکه ضداخلاق است اماتسامح شده وگفته می شود اخلاق...


  • مهدی مهدی
  • ۰
  • ۰

گاهی سوال از معیار شناخت اخلاق از غیر اخلاق یا ضد اخلاق می شود که چگونه می شود شناخت پیدا کرد؟

به نظر می رسد در خیلی از مسائل خصوصا اخلاق، شناخت از ضد می تواند راهکشا باشد تعرف الاشیاء باضدادها در واقع هرچه که در مسیر فطرت و ضد فطرت باشد را می توان اخلاق وضد اخلاق بیان کرد اما سوال این است که ایا همین قاعده می تواند ما را در شناخت اخلاق وغیر اخلاق ما را یاری کند یا نه؟

  • مهدی مهدی
  • ۰
  • ۰

عادت

انسان ها بر اساس عادات زندگی می کنند. عادت ها گاهی خوبند وگاهی بد، ولی اکثرا  به اشتباه عادات را به جای اخلاق وتربیت اخلاقی قرار می دهند وحال اینکه بین اخلاق وعادت چندین فرق مهم وجود دارد در واقع بیشتر از 90 درصد زندگی مردم از روی عادات یا همان فطرت ثانویه می باشد نه فطرت اولیه وبه نظرمی رسدکه بدانید نخبگان معمولا خیلی بیشتر از عوام توانایی این را دارند که بر اساس فطرت اولیه زندگی کنند به علل مختلف که بعدا توضیح خواهم داد

 

  • مهدی مهدی
  • ۰
  • ۰

کسی که زیاد قرآن بخواند عمرش برکت پیدا می‌کند

سفارش به قرآن خواندن

باید در بین ما طلبه‌ها متعارف باشد که حداقل ماهی یک ختم قرآن داشته باشیم. مطمئن باشید . امتحان کنید؛ یک روز که قرآن کم خواندید، ببینید درسی را که مطالعه می‌کنید چقدر وقت می‌گیرد و یک روز که زیاد قرآن می‌خوانید، همان درس چقدر وقت می‌گیرد. اگر مسائل معنوی را هم لحاظ نکنید و عادی نگاه کنید، در وقت انسان صرفه‌جویی می‌شود.
آن‌هایی که خیلی قرآن می‌خواندند، خیلی خدمت کرده‌اند. حدیثی در امالی سید مرتضی است که خانه‌ای که در آن قرآن خوانده نشود صفر است؛ یعنی چیزی نیست و قابل ذکر نمی‌باشد.
حدیث دیگری می‌فرماید: «القرآن مأدبة الله؛ قرآن سفره خداست». هر نعمتی بخواهید در قرآن هست. احتمال هم دارد به معنی ادبستان خدا باشد، چون "مأدبة" به معنای ادب هم می‌باشد. قرآن ادبستان خداست و خداوند به واسطه قرآن انسان را تربیت می‌کند.
قرآن کتاب تعالی و انس با خداست. ائمه علیهم‌السلام چقدر قرآن می‌خواندند؟ علما چقدر می‌خواندند؟ آیت الله حسن زاده آملی در کتاب هزار و یک نکته، یکی از نکته‌هایش این است؛ اسم چهل نفر از بزرگان را می‌آورد که فقط قرآن می‌خواندند؛ مثلاً در مورد بوعلی سینا گفته که قرآن می‌خوانده و این کتاب‌ها را نوشته است!
شهید مطهری اواخر عمرش فقط قرآن می‌خواند. آن روزی که شهید شد می‌گویند یک صفحه مطلب نوشته و الّا همه‌اش قرآن می‌خوانده است. خود امام خمینی(ره) روزهای معمولی روزی سه جزء قرآن می‌خوانده و ماه مبارک رمضان روزی هفت، هشت حزء تلاوت می‌کرده است.
خلاصه قرآن زیاد بخوانید و این خیلی زشت است که کسی طلبه باشد و روخوانی‌اش اشتباه باشد. این عیب را آدم کجا ببرد؟! 
خیلی از ما تا به حال یک بار هم پیش استاد روخوانی قرآن نخوانده‌ایم. در قدیم متعارف بود که هر طلبه‌ای روخوانی را پیش استاد قرائت می‌کرد. بعضی کلمات هست که کتابتش با قرائتش فرق می‌کند؛ مثل این‌ آیه "لکنّا هو الله ربّی" که "لکنّا" نوشته می‌شود ولی "لکنّ" خوانده می‌شود.
در شرح حال بعضی از اصحاب معصومین(ع) هست که با این‌که عرب بودند، حتی تا 10 بار روخوانی را پیش استاد خوانده‌اند. مثلاً عطیه -همان کسی که اربعین با جابر به کربلا آمد- هشت دوره قرآن را پیش استاد خوانده است و این‌گونه بوده که شاگرد برای استاد می‌خوانده تا استاد تأیید بکند که درست یاد گرفته یا نه. حالا که الآن این کار رسم نیست، حداقل نوار قاری‌ها را گوش دهیم و ببینیم چگونه تلاوت می‌کنند.
پس روخوانی را باید دقت کرد و از این حیث اشتباه نداشته باشیم. شنیده‌اید بعضی خارجی‌ها می‌گویند، یک خدمتی که جمهوری اسلامی می‌تواند بکند، این است که نماز بعضی علما را پخش نکند؛ چون غلط می‌خوانند! 
 

توجه به ترجمه
پس یکی این که زیاد قرآن بخوانیم، دوم روخوانی درستی داشته باشیم و سوم ترجمه قرآن. این‌طور نباشد که مثلاً طلبه‌ای معنای صنوان و غیر صنوان را نداند. ترجمه را بلد باشیم و به ترجمه‌ها رجوع کنیم و بتوانیم بفهمیم کدام ترجمه درست و کدام نادرست است. معمولاً مترجمین قرآن می‌گویند که هر سی سال یکبار باید قرآن ترجمه شود. بعضی‌ها می‌گویند که قرآن قابل ترجمه نیست. لااقل ما که کمی عربی بلدیم، ترجمه‌ها را دقت کنیم و با هم مقایسه کنیم؛ خدا می‌داند که چقدر ترجمه‌هایی که از قرآن نوشته شده ولی غلط است! من ترجمه‌ای را سراغ دارم که "بسم الله الرحمن الرحیم" را طوری ترجمه کرده که دقیقاً عین عبارت اوستا، کتاب زرتشتیان است! چقدر جای تأسف است که تورات و انجیل ترجمه رسمی دارد(ترجمه رسمی کتاب مقدس)، ولی قرآن ترجمه رسمی ندارد. اگر کسی به من بگوید که یک ترجمه بی‌غلط نام ببر، اصلاً سراغ ندارم. کم غلط سراغ دارم، آن هم صفحه‌ای بیست غلط!
این کتاب‌هایی که مفاهیم قرآن است، مثل کتاب شیخ عباس قمی که شخصیت ادیبی بوده، کتاب "الدرّ النظیم"، بسیار کتاب خوبی برای لغات قرآن است یا کتب "نثر طوبی" برای آیت الله شعرانی که خیلی کتاب دقیق و ارزشمندی است.

پس این یک نکته که روی ترجمه قرآن وقت بگذاریم. خیلی بد است که طلبه جزء آخر قرآن را بخواند و معنای کلمات و مفاهیم را نفهمد. اگر ما مفسر هم نمی‌خواهیم بشویم، لااقل باید ترجمه قرآن را بلد باشیم.
 
اهمیت تفسیر
نکته بعدی در مورد تفسیر است. حداقل هر کدام از ما باید یک دوره تفسیر خوانده باشیم. کسانی مثل آیت الله جوادی آملی و حسن زاده آملی، بی‌جهت آدم‌های بزرگی نشدند. آیت الله حسن زاده می‌فرمود که مجمع البیان را از باء بسم الله تا تاء تمّت، 10 جلد را، کلمه به کلمه پیش آقای شعرانی خواندم، بعد که 10 جلد تمام شد، آقای شعرانی سؤالی از من ‌پرسید، بعد از جوابی که ‌دادم، آقای شعرانی فرمود یک دور دیگر باید بخوانی. دوباره مجمع را از اول تا اخر درس داد. مجمع البیان کتاب کوچکی نیست!
اولین سالی که المیزان در سال 52- 53 نوشته شد، در حوزه کتاب درسی شد و پیش استاد کلمه به کلمه می‌خواندند. امام خمینی(ره) تفسیر صافی فیض کاشانی را پیش آیت الله اراکی درس گرفته است. آیت الله خوانساری تا اواخر عمرش هر روز صبح که قرآن می‌خواند، تفسیر بیضاوی جلویش بوده و قرآن را با تفسیر بیضاوی می‌خواند.
چقدر علمایی بودند که تفسیر کشاف را کتاب درسی کرده بودند. یک زمانی کتاب‌هایی کتاب درسی حوزه بوده که خیلی از ما اصلاً اسمش را نشنیده‌ایم؛ مثل تفسیر نیشابوری.
ما الآن سه تفسیر از امام صادق علیه‌السلام یا لااقل منسوب به ایشان داریم که چاپ شده و در بازار هم موجود می‌باشد؛ ولی بسیاری از طلبه‌ها یکی‌اش را هم نمی‌دانند که تفسیر امام صادق علیه‌السلام است.
مطالعه تفسیر خیلی برای ما لازم است. این‌ها را برای کسی می‌گویم که نمی‌خواهد مفسر باشد! یعنی اگر مثلاً بخواهید مورخ شوید، لااقل باید چند تفسیر را خوب خوانده باشید.
علامه مجلسی در هر بحث بحار که وارد می‌شود، آیات قرآن را ذیل بحث می‌آورد؛ به قدری این مرد در تفسیر تسلط داشته که اگر یک آیه طبق یک تفسیر، مربوط به موضوع بشود و  طبق یک تفسیر، مرتبط نباشد، متذکر می‌شود؛ با این‌که علامه مفسر نبوده است.
پس روخوانی، ترجمه و تفسیر برای ما لازم است. این‌ها همه می‌شود یک مرتبه از حفظ ظاهری قرآن. حفظ باطنی هم یعنی عمل به قرآن.
 
جلوه‌ای از قرآن
امام صادق علیه‌السلام طبق حدیثی فرمود: «لقد تجلّی اللهُ لِخَلْقه فی کلامه و لکن لا یبصرون؛ خدا در قرآن تجلی کرده، ولی کم کسی است که خدا را قرآن در بیابد.»
حدیث داریم که امام صادق علیه‌السلام "ایاک نعبد و ایاک نستعین" را چند بار تکرار کرد و فرمود تکرار کردم تا از زبان خدا شنیدم! حدیثی که در ارشاد القلوب دیلمی است که امام صادق علیه السلام به یکی از شاگردانش فرمود: تا به حال چه چیزی از من یاد گرفته‌ای؟ گفت: هشت مطلب یاد گرفتم. امام(ع) فرمود بگو. هشت مطلب را که می‌گوید تمامش این گونه است که می‌گوید: "فانی سمعتُ الله یقول..." هشت بار این را تکرار کرد؛ یعنی شاگرد امام صادق علیه‌السلام به جایی رسیده بود که وقتی قرآن می‌خواند، کلام خدا را می‌شنید.
امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمود: هرکس بمیرد، اگر قاری قرآن باشد، می‌گویند قرآن بخوان و بالا برو. به تعداد آیاتی که قرآن خوانده‌اید، در آخرت، درجه بهشت دارید. حتی اگر کسی آدم خوبی باشد، ولی قرآن کم خوانده باشد، به او می‌گویند بهشت نمی‌توانی بروی، مگر این‌که در قبر قرآن را یاد بگیری و بخوانی، بعد به بهشت بروی. بهشت رفتن حتی برای آدم خوب غیر ممکن است، مگر این‌که با قرآن مأنوس باشد.
 
خواجه ‌نصیر طوسی و قرآن

خواجه نصیر برای ما الگو است. او نخست وزیر مغول بود؛ رصدخانه مراغه را هم داشت. نجوم و ریاضیاتش که بی‌نظیر است، حتی الآن. آمریکایی‌ها وقتی به کره ماه رفتند، اولین بار اسم یک قله را خواجه نصیر گذاشتند؛ گفتند اگر خواجه نصیر نبود، کسی کره ماه نمی‌توانست برود. 
خواجه نصیر فقهش این‌قدر بود که وقتی صاحب شرایع فتوایی داد، با یک جلسه بحث، فتوای صاحب شرایع را عوض کرد. با این‌که صاحب شرایع جزء افقه فقهاست.
قطب شیرازی می‌گوید من پزشکم و خانوادتاً پزشک هستیم، ولی مشکلات پزشکی را از خواجه نصیر می‌پرسم. این شخصیت، با این جامعیت علمی، هر شبانه روز 15 جزء قرآن می‌خواند؛ یعنی هر دو روز یک ختم قرآن. این خواجه نصیر که این همه عظمت دارد، این‌طور با قرآن مأنوس بوده است.
در شرح حال میرداماد نوشته‌اند که چهل سال، شبی 18 جزء قرآن می‌خواند، بعد هم شد میرداماد و شاگردی مثل ملاصدرا تربیت کرد. 
 

تأثیر عمیق قرآن
یکی از مفسران بزرگ اهل سنت "ثعالبی" است که تفسیری دارد به نام تفسیر ثعالبی و با تفسیر ثعلبی فرق می‌کند. علامه مجلسی در بحار، بیشترین کتابی که از اهل سنت نام برده، تفسیر ثعالبی است.
ثعالبی غیر از تفسیر، کتابی دارد به نام "قتل القرآن". این کتاب در رابطه با کسانی است که کشته‌های قرآن هستند و منظور این است که کسانی که آیه‌ای را شنیدند و دق کردند یا از روی ترس مُردند و یا از روی شوق از دنیا رفته‌اند! مقصودش این است که قرآن تأثیر گزاری زیادی می‌تواند داشته باشد؛ شبیه همام در نهج البلاغه که خطبه‌ای را شنید و جان داد.
انسان‌های زیادی بودند اعم از مسلمان و غیر مسلمان که‌ آیه‌ای را خواندند و جان دادند! این تأثیر قرآن است؛ حالا عده‌ای هم هستند که دلشان از سنگ است و قرآن تأثیری بر آن‌ها ندارد.
 

لزوم اطلاع بیشتر نسبت به قرآن
اطلاعات ما نسبت به قرآن باید زیاد شود. یونسکوی سازمان ملل 50 کتاب را به عنوان کتب آسمانی چاپ کرده و اولین کتاب این مجموعه 50 جلدی را قرآن قرار داده است. در بین این کتاب‌ها، تورات و انجیل که مشخص است تحریف شده، ولی کتاب‌هایی مثل "اوپانیشاد"، "گیتا"، "راه کنفسیوس"، "ریگ‌ودا" به واقعیت نزدیک‌ترند تا تورات و انجیل. در میان این‌ها اگر انسان قرآن را مثلاً با گیتا یا اوپانیشاد مقایسه ‌کند،آن موقع است که به عمق قرآن پی می‌برد. کتاب‌های دیگر را که انسان می‌خواند، مشخص است که انسان با انسان دیگر صحبت می‌کند، ولی در قرآن مشخص است که خدا با انسان صحبت می‌کند.
یک تفاوت عمده قرآن با 49 کتب دیگر -49 کتاب هم با احتساب این است که مثلاً تورات و انجیل را یک کتاب حساب کنیم، چرا که انجیل 27 کتاب است و تورات 39 کتاب- این است که خدا در قرآن خیلی حضور دارد.
وقتی قرآن می‌خوانیم، مخصوصاً سوره مائده و اعراف، توحید افعالی در آن موج می‌زند؛ در حالی‌که در هیچ یک از کتاب‌های دیگر چنین نیست. خیلی از آن‌ها موضوعات اخلاقی دارد، ولی هیچ‌کدام حضور خدا را پررنگ نشان نمی‌دهند؛ می‌گویند خدایی هست که خالق جهان می‌باشد، ولی ما هم کار خودمان را انجام می‌دهیم؛ در حالی‌که قرآن، خدا و حضور خدا را پررنگ مطرح می‌کند. انسان در قرآن همه‌اش نقش خدا در جهان را می‌بیند، ولی در کتب دیگر نقش بشر برجسته است.
قرآن تاریخ زیاد دارد؛ ولی قصه‌هایش تاریخ محض نیست، فلسفه تاریخ یا حضور خدا در تاریخ است؛ ولی سایر کتاب‌ها مثل تورات، تاریخ زیاد دارد، ولی تاریخ محض است نه فلسفه تاریخ؛ حضور انسان در تاریخ است، نه حضور خدا در تاریخ.
 

استعانت از قرآن در پرتو بدیع بودن آن
قرآن نکته‌های بدیعی دارد. آیت الله خویی در کتاب "البیان" می‌گوید: هر وقت قرآن را خواندم، نکته جدیدی استفاده کردم.
چقدر انسان‌هایی بودند که آیه‌ای را شنیدند و تأثیرات معنوی گرفتند. ملاصدرا در رساله حدوث می‌گوید: من حرکت جوهری را از آیات قرآن فهمیدم، بعداً سراغ دلیل عقلی رفتم و پیدا کردم. یکی ازمهم‌ترین ابتکارات ملاصدرا از قرآن گرفته شده است.
علامه حلّی وقتی مشکل فقهی پیدا می‌کرد، قرآن می‌خواند تا مشکلاتش حل شود. در شرح حال یکی از نوادگان علامه حلّی هست که وقتی مطلبی را پیدا نمی‌کرد، قرآن می خواند و بعد می‌فهمید که فلان مطلب در کدام کتاب نوشته شده است. از این‌طور موارد در تاریخ قرآن زیاد است.
خلاصه این‌که به هر طریقی با قرآن زیاد انس داشته باشید. چه ادب ظاهری حضور قرآن، چه ممارست با قرآن و چه تجزیه و ترکیب؛ مثلاً ما یک بسم الله را نمی‌توانیم درست تجزیه و ترکیب کنیم.
علامه مجلسی در خدمت به تشیع بی‌نظیر است. وقتی بحار را نگاه می‌کنیم، در این چاپ‌های رحلی، در هر صفحه حداقل یک نکته ادبی قرآن وجود دارد؛ با این‌که بحار، کتاب حدیثی است. این‌که توانستند این همه خدمت کنند، به خاطر این است که با قرآن انس داشتند. 
 

جنبه عرفانی
جنبه دیگر قرآن جنبه‌های عرفانی آن است. تفاسیری مثل تفسیر ادبی-عرفانی خواجه عبدالله انصاری، کشف الاسرار میبدی، تفسیر نیشابوری و از همه مهم‌تر تفسیری که به امام صادق علیه‌السلام منسوب است، عرفانی می‌باشند؛ وقتی بسم الله را شروع می‌کند، می‌فرماید: الباء بهاء الله و السین سناء الله و المیم مجد الله... .
این راشنیده‌اید که امیرالمؤمنین علیه‌السلام برای ابن عباس تفسیر قرآن می‌فرمود. به گفته ابن عباس موضوع تفسیر، نقطه باء بسم الله بود که حضرت فرمود: اگر بخواهم می‌توانم به اندازه هفتاد بار شتر کتاب، درباره نقطه باء، مطلب بگویم؛ در حالی‌که ما می‌گوییم نقطه معنی ندارد.
در تفاسیر هست، این‌که فرمود هفتاد بار شتر، نه این‌که شما نمی‌توانید؛ یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام این راه را نشان داده که چگونه می‌توان هفتاد بار شتر کتاب درباره نقطه باء بنویسیم.
این حرف هم درست نیست که نقطه در ابتدا نبوده و زمان خلیل نقطه گذاری قرآن آغاز شده است. این هم در ذهنتان باشد که در تفاسیر، هر وقت می‌گویند ابن عباس، منظور حضرت علی علیه‌السلام است. خدا بنی‌امیه را لعنت کند، از آن‌جایی که نمی‌گذاشتند کلمات حضرت درباره قرآن نقل شود، مفسرین به جای علی علیه‌السلام می‌گفتند ابن عباس؛ یعنی کلمات ابن عباس، کلمات امیرالمؤمنین علیه‌السلام است و این‌ها تقیّه می‌باشد.
علامه مجلسی می‌گوید من عمرم را صرف فلسفه، عرفان و کلام کردم و الآن می‌بینم آن‌چیزهایی که می‌خواستم در علوم دیگر جستجو کنم، در قرآن و حدیث است؛ البته این هم اشتباه است که این‌ها را کنار بگذاریم و مستقیم سراغ قرآن برویم؛ این‌ها باید باشد تا بفهمیم قرآن چه می‌گوید.
 
و الحمدلله ربّ العالمین

از بیانات استاد عابدی

منبع: خبرگزاری رسا
  • مهدی مهدی
  • ۰
  • ۰

آداب قرآنی
این حدیث را ذکر کرده بودیم که قرآن ادبستان خداست؛ "القرآن مأدُبَةُ الله".
یکی از بحث‌های اخلاقی قرآن، ادب قرآن است. یک وقت می‌گوییم آداب تلاوت، آداب نگارش؛ این‌ یک بحث است، یک وقت می‌گوییم ادب قرآن. ادب قرآن در محاوره و گفت‌وگو با مردم چگونه است؟ قرآن با مخالفین خودش چگونه حرف می‌زند؟ ادب را یاد بگیریم. قرآن می‌فرماید: «انّا او ایّاکم لعلی هدیً او فی ضلالٍ مبین» یا ما، یا شما، یا بر هدایت، یا بر ضلالت. خوب! چرا این‌گونه می‌فرماید؟ قرآن حتی وقتی با مشرکین هم مواجه می‌شود، ادبش این‌گونه است. همین طوری صریحاً نمی‌گوید آن شخص در ضلالت است، آن شخص در کفر به سر می‌برد. ادب قرآن این است که "انّا او ایّاکم... ." قرآن خیلی ادب را رعایت می‌کند.
اینکه قرآن می‌فرماید: «ولا تسبّوا الذین یدعون من دون الله فیسبوّا الله عدواً بغیر علم؛ به خدای مشرکین هم اهانت نکنید، آنها هم برمی گردند به خدای شما اهانت می‌کنند.» این ادب قرآن است.
پرهیز از بیان فساد اخلاقی دشمن
ببینید علمای خودمان، ادبشان ادب قرآنی بوده است. ما طلبه‌ها هم باید اینگونه باشیم. فکر نمی‌کنم احدی به اندازه امام(ره) با شاه مخالف بود. با شاه دشمن بود، به حق هم بود، دشمنی شخصی نبود، واقعاً درد دین داشت. امام از همه ما بهتر شاه و خانواده‌اش را می‌شناخت. یک بار در عمرش دیدید، یک کلمه درباره فساد خانوادگی شاه حرف بزند؟
اشرف پهلوی، خواهر شاه، کثیف‌ترین آدم بوده و معروف است که چه آدم خبیثی بوده است. یک بار شد که امام حتی اشاره وار چیزی در این باره بگوید. این ادب قرآن است. امام هم می‌دانست، ولی این زشت است که آدم بیاید درباره خانواده کسی حرف بزند، درباره زن و بچه کسی حرف بزند؛ هر چند که آدم خرابی باشد. امام هر وقت به شاه چیزی می‌گفت، می‌گفت ظالم و ستمگر است‌، شاه جنایت می‌کند، کشور را به آمریکا فرخته؛ اما می‌گفت فساد اخلاقی هم دارد؟ گاهی تلویزیون تصویری از امام را نشان می‌دهد که روی تخت بیمارستان کتاب می‌خواند؛ این کتاب، کتابی است که فساد اخلاقی شاه در آن است، یک بار شد امام از این حرف‌ها بزند؟
متأسفانه ما اخلاق قرآنی را رعایت نمی‌کنیم؛ هر وقت با کسی دعوا داریم، اول می‌رویم سراغ ناموس طرف یا سراغ لغزش‌های اخلاقی‌اش.
قرآن کتاب ادب است. چقدر ما در تاریخ خواندیم که هند جگرخوار، همسر ابوسفیان، مادر معاویه چه کاره بوده است. این همه آیات در قرآن، درباره ابوسفیان نازل شده، شاید 100 آیه درباره ابوسفیان است؛ ولی یک‌بار خدا درباره زن ابوسفیان چیزی گفته؟ چه کاره بود و پرچم داشت؟ ولی ادب قرآن این است که به این چیزها نپردازد و زشت است.
اگر یک‌جا درباره زن ابولهب می‌فرماید، سراغ مسایل جنسی و اخلاقی نمی‌رود؛ می‌فرماید: «و امْرَاَتُه حمّالة الحطب؛ هیزم برای آتش می‌آورد». بنا بر این یک نکته اخلاق قرآن این است که به مسائل جنسی و فحشاء مردم کار نداشته باشیم؛ حتی اگر از کثیف‌ترین مردم باشد؛ خیلی مواقع این مسائل قبح گناه را می‌ریزند؛ خیلی مواقع اشاعه فحشا است و خیلی موارد باعث ترویج گناهان در بین جوانان می‌شود. در گفتارمان به قرآن اقتدا کنیم.
شخصی سی شب منبر رفت و موضوع بحثش مسایل اخلاقی فلان شخص بود. خوب، این‌ها خودش اشاعه فحشاست و خلاف قرآن می‌باشد.
نسنجیده و بدون آگاهی نباید سخن گفت
مطلب دیگر درباره ادب، گفتار قرآن است که می‌فرماید: «ما اوتیتم من العلم الا قلیلا؛ دانشتان اندک است». همین آیه‌ای که در اصول گفته می‌شود: «ان جاءکم فاسق بنبا فتبیّنوا» این آیه شریفه، یعنی حرفی را که می‌شنوید درنگ کنید و فوری نقل نکنید.
آیات سوره نور، آیات افک: «إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظیمٌ؛ زبان به زبان این مسئله را تکرار می‌کردید». مسئله این بود که در یکی از جنگ‌ها همسر پیامبر صلوات الله علیه و آله  از کاروان جا مانده بود. وی در بیابان سرگردان بود که کسی آمد و او را سوار شتر کرد و به شهر آورد. خود آن شخص هم از شتر پیاده شده بود.
منافقین همین که این‌ را دیدند، گفتند که زن پیامبر با فلانی بله...! هر چه هم می‌گفتند که آقا این حرف را نزن، می‌گفت من که چیز بدی نگفتم، فقط گفتم همسر پیامبر با فلانی بله...! آیه شدید اللحن در موردش نازل شد؛ «وَ الَّذی تَوَلَّى کِبْرَهُ مِنْهُمْ لَهُ عَذابٌ عَظیمٌ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بِأَنْفُسِهِمْ خَیْراً وَ قالُوا هذا إِفْکٌ مُبینٌ.»

قطعی سخن گفتن نشانه جهل است
یکی از آداب قرآن این است که آدم چیزی را که یقین ندارد، نگوید. کلمات شاید، احتمال دارد، فکر می‌کنم و به نظر می‌رسد را زیاد به کار ببریم. نشانه آدم جاهل این است که قطعی حرف می‌زند. آدم عالم هم همه‌اش می‌گوید شاید.
امام خمینی در تلویزیون تفسیر قرآن می‌فرمود. نوارش را یکبار گوش بدهید، یک ساعت که تفسیر می‌گفت یک آیه را ترجمه نمی‌کرد، چه برسد به تفسیر. می‌گفت یحتمل که معنی این باشد، شاید که معنی این باشد. این طور آدمی عالم است. کسی هم که به ضرس قاطع می‌گوید معنی این است، نشانه آدم جاهل می‌باشد. قطعی حرف زدن نشانه جهل و خلاف ادب قرآن است. ادب قرآن این است که جزم گرا نباشیم.
ادب قرآن این است که بدانیم کسی که قطعی حرف می‌زند، خدا و چهارده معصوم علیهم‌السلام هستند. ما هر چه می‌گوییم شاید، شاید... .
این را من مکرر گفتم، شاید 12- 10 سال داشتم که خدمت علامه طباطبایی بودم؛ یک آقایی آمد یک مسئله شرعی از علامه پرسید که من با آن سن، جواب مسئله را بلد بودم. علامه وقتی جواب داد، سه بار فرمود این مسئله را حتماً از کس دیگری بپرسید. این عالم است، قطعی حرف نمی‌زند و در فهم خودش تردید می‌کند.
نشانه جاهل بودن من هم این است که وقتی استاد مطلبی را می‌گوید، نمی‌گویم آقا سؤال دارم، فوری می‌گویم آقا مطلبتان اشکال دارد. خوب این نشانه جهل من است؛ لااقل بگو سؤال دارم یا این به ذهن من می‌رسد، از کجا می‌گویی که این اشکال دارد و غلط است؛ یعنی شما بهتر از آن ‌آقا ‌فهمیدید؟! ادب قرآن این است که این چیزها را رعایت کنیم، حرف کسی را راحت نگوییم اشتباه است، شاید من اشتباه می‌کنم. در درس‌های خودمان در حوزه، چند درصد می‌شود که استاد به طلبه بگوید که حق با شما بود؟ آیا همیشه طلبه‌ها اشتباه می‌گویند و استاد همیشه درست می‌گوید؟
این شاهد این است که ما ادب قرآنی را کم رعایت می‌کنیم. لااقل بعضی مواقع حق با این آقایان است. گاهی اوقات کلام این آقا توجیه دارد که با آن توجیه درست می‌شود؛ چطور گاهی من یک کلامی را توجیه می‌کنم  که مرادم این بود تا اشکالی به من نباشد، خوب شما هم که می‌گویید همین طور است وقتی یک مطلبی را می‌گویید من باید بگویم که شاید مراد شما این است و اشکال به شما وارد نیست. اینکه خیلی راحت ما حرف دیگران را نقد می‌کنیم، نمی‌گوییم واضح نشد، می‌گوییم شما اشتباه گفتید، شاهد این است که ادب قرآنی را رعایت نمی‌کنیم.
ادب قرآن «انّا او ایّاکم...» است. هیچ وقت نگوییم شما اشتباه می‌کنید، شاید من اشتباه می‌کنم. این آیه که درباره مشرکین با پیامبر صلوات الله علیه و آله است. ادب قرآن این است که پیامبر صلوات الله علیه و آله می‌فرماید: «ما ادری ما یفعل بی و لا بکم». چقدر ادب در این جمله است. پیغمبر خدا می‌گوید من نمی‌دانم که من به بهشت می‌روم یا به جهنم. شما را هم نمی‌دانم. آیا ما این‌گونه حرف می‌زنیم یا همیشه می‌گوییم که ما به بهشت می‌رویم و آن‌ها نمی‌روند. ان شاء الله که خداوند اخلاق همه ما را قرآنی بگرداند.



منبع: خبرگزاری رسا
 از بیانات استاد عابدی



  • مهدی مهدی
  • ۰
  • ۰

در اخلاق معمولا دنبال افرادی هستیم که راه را پیموده اند و نهایت اخلاق را رسیده اندوبه نظر می رسد که یکی از دلایل جهانی بودن اخلاق ، فطری بودن یا به زبان دیگر همه پذیر بودن اخلاق است که از بچه شیر خواره تاانسان های صد ساله آن را می پذیرندوقبول دارند واین یکی از شاخصه های حضرت رسول اکرم صلی الله عیله واله وسلم می باشد که عین اخلاق بودند یعنی تجسم کامل اخلاق که می تواند اخلاق نمونه جهانشمول را ارایه دهد حضرت بوده اند وهمین بس در اینکه ادیان بدون داشتن تعصب ایشان را مجسمه اخلاق معرفی کنند تا خود نجات یابند

اینکه می گوییم حضرت را به عنوان مجسمه اخلاق و نماد اخلاق معرفی کنندبخاطر نیاز حضرت به این معرفی شدن نیست بلکه اگر دانشمندان به فکر نجات بشریت هستند واگر می خواهند نامشان در تاریخ ثبت شود باید حقیقت را باز گویندتا جهانی که هر روز در بی اخلاقی تکنولوژیکی فرو می رود را نجات دهند

به چند نکته اززندگانی وسیره حضرت با تامل و تفکر نکاه کنیداین نکات را از بیانات استاد عابدی نقل می کنم می فرمایند:

در جلد اول کتاب " تهذیب الکمال" ص 213 بحث مفصلی درباره اخلاق پیامبر اکرم(ص) دارد که چند جمله از آنرا در اینجا می آورم:

" پیامبر اکرم دائماً مشغول کار بود، کم حرف بوده و سکوتش زیاد بود، هرگز از غذا و نعمتی بدگویی نمی کرد، عصبانی نمی شد، مکرر می فرمود: کار کسانی که به من دسترسی ندارند را نزد من بیاورید، احوال و سراغ اصحاب خود را می گرفت. خوبی را خوب می شمرد و تایید می کرد، زشتی را بد می شمرد و از آن نکوهش می نمود. پیروان خود را از سستی و تنبلی و فراموشی برحذر می داشت. هرگز جایی نمی نشست و بر نمی خاست مگر با ذکر و نام و یاد خداوند. در مجلس او هرگز کسی احساس تفاوت نمی کرد که پیامبر دیگری را بر او ترجیح داده باشد. پیامبر بشاش، خوش خلق و نرم بود. هرگز عیب کسی را نمی گفت.


پیامبر سه چیز درباره خودش نداشت: خود نمائی، خود بزرگ بینی، اشتغال به چیزهای غیر مهم.پیامبر سه چیز را در باره مردم نداشت: هرگز کسی را مذمت ننمود. هرگز عیب کسی را نگفت. هرگز لغزش مردم را دنبال ننمود.
همه آنچه ذکر شده سیره پیامبر اکرم و همه ائمه معصومین علیهم السلام و بویژه امام صادق علیه السلام است
 توجه به هر یک از روش های زندگی حضرت پیامبرصلی الله عیله واله وسلم می تواند دنیای را باز سازی و به اوج تمدن برساند واین تمدن است نه تمدنی که غرب با کشتارمردم بی گناه به راه انداخته است این است اخلاق واین است انسانیتی که عامدانه به گوشه ای از تاریخ می سپارندوخود مدعی ان هستند
جالب است که غرب مدعی اخلاق است امریکا واسراییل مدعی اخلاق است اما کاش دنیا نگاهی با تامل به سیره حضرت رسول بیندازد تا عرق شرم برجبین خودرا ببیندکدام اخلاق می تواند مولفه های نایاب زندگی انسانی را بیان کندجز سیره رسول صلی الله عیله واله وسلم


  • مهدی مهدی
  • ۰
  • ۰

اخلاق وآداب

باسلام مطالب که در این وبلاگ گذاشته می شود برای اینکه برای دوستان خسته گننده نباشد مطالب متفاوت ومختلفی قرار می دهم والا نظم گفتار را در نظر دارم



برخی از بزرگان اخلاق را با آداب درکتابهای خویش یکی دانسته اند اما باید توجه داشت که بین این دو فرق است که درمنابع معتبر می توان یافت و همچنین بین تربیت واین دو ونیز بین این سه و تربیت اخلاقی فرق بسیاری است که اگر دقت نکنیم به اشتباه خواهیم افتاد



  • مهدی مهدی
  • ۰
  • ۰

تعریف تربیت اخلاقی

(تربیت اخلاقی فراینددرونی شدن ارزش های ااخلاقی وشکل گیری پایدار شخصیت انسان براساس ویژگی های انسان کامل اخلاقی را برعهده دارد)به بیان دیگر اگر بخواهیم به هدف غایی تربیت اخلاقی اشاره کنیم (تربیت اخلاقی تحقق عینی مکارم اخلاق وتجلی بارز همه آموزه هایی است که دانش اخلاق بدان فرا می خواند) معرفت اخلاقی نوشته عالم زاده نوری سال دوم شماره اول زمستان 89


  • مهدی مهدی